دنیا به رو ی سینه ی من، دست رد گذاشت !
بر هر چه آرزو به دلم بود، سد گذاشت !
مادر، دو سیب چید و به من داد و گفت: عشق!
این را به پای هر که فرا می رسید، گذاشت !
من سیب زرد خاطره را گاز می زدم !
او سیب سرخ حادثه را در سبد گذاشت !
قبل از تولدم به سه تا نقطه می رسید .... !
اما به جای روز تولد عدد گذاشت !
دنیا شنیده بود که من شعر می شوم !
ناچار روی سینه ی من دست رد گذاشت !
پا روی پا گذاشتم و دست روی دست !
تا یک نفر رسید تن شیشه را شکست !
از حد و مرز شیشه کمی بیشتر شدم !
حجمی شدم که در بدنش دانه ای نشست !
هی جان گرفت در من و از من مرا گرفت !
تا شد گیاه در دل این خاک ریشه بست !
هر شاخه اش جوانه زد و شاخه شاخه شد!
گل شد، بزرگ شدو تن شیشه را شکست !
از نو کسی به داد دل شیشه می رسد !
هی چسب می زندو نمیداند آنچه هست!
گلدان زخم خورده ی قیمتیست !
که یک دانه در غریزه ی سردش به گل نشست !
دیگر خیال زخم و ترک نیست بعد از این !
این دانه مدرک سر پا بودن من است !