اے صمیمی، اے دوست
گاه و بیگاه لب پنجره خاطره ام
می آیی دیدنت... حتی از دور
آب بــر آتــــش دل می پــاشــد
آنقدر تشنه ے دیدار توام
که به یک جرعه نگاه تو قناعت
دارم دل مـــن لــک زده است
گرمی دست تـــو را مـحـتـاجـم
و دل مــن... بـــه نگاهی از دور
طـفـلـکی مـی ســـــازد
اے قـدیــمــی، اے خــــوب
تو مرا یاد کنی یا نکنی
مــن بــه یــادت هـسـتـم
"من، صمیمانه به یادت هستم"