سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفته‏اند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیده‏هاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مى‏گوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مى‏نمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :58
کل بازدید :39138
تعداد کل یاداشته ها : 63
04/4/14
1:41 ص

از پس شیشه عینک استاد

سرزنش وار به من می نگرد

باز از چهره من می خواند

که چه ها در دل من می گذرد




می کند مطلب خود را دنبال

بچه ها عشق گناه است گناه

وای اگر بر دل نو خواسته ای

لشکر عشق بتازد بیگاه




می نشینم همه ساعت خاموش

در دلم با غم تو دنیایی ست

ساکتم گرچه به ظاهر اما

در دلم با غم تو غوغایی ست




مبصر امروز چو اسمم را خواند

بی خبر داد کشیدم غایب

رفقایم همگی خندیدند

که جنون گشته به طفلک غالب




بچه ها هیچ نمی دانستند

که من آنجایم و دل جای دگر

من به یاد تو و آن روز بهار

که تو را دیدم با جامه ی زرد




من به یاد تو و آن خاطر ه ها

یاد آن لحظه که بگذشت چو باد

که در این وقت به من می نگرد

از پس شیشه عینک استاد

با خیالت خوشم از اول زنگ


92/1/16::: 12:43 ص
نظر()